بی خیالی و بی غم بودن برای من چه معجزاتی در پی دارد؟

سلام به شما عزیزان درکنار دریاچه ی گهر یکی از خاطرات و منش هایی را که به آن دست پیدا کرده ام را خدمت شما عرض میکنم. خیلی از افراد به من علی بی غم میگویند. من ۱٠- ۱۵سال پیش در جایی یک شیلات داشتم و در آنجا کارگری بود، یک پیرمرد بازنشسته ای بود و همیشه به من علی بی غم میگفت با این که من کارفرمای ایشان بودم و او در مجموعه ما کارگر بود.

به این دلیل به من علی بی غم میگفت چون در میان کار یک دفعه از خنده روی زمین غش میکردم و با پیش آمدن صحنه ای ساده چنان میخندیدم و او یک نگاهی به من میکرد و به من علی بی غم میگفت و کیف میکرد و میگفت من هیچ کارفرمایی را ندیده ام که صاحب کار باشد و به این شکل بخندد و علی بی غم باشد.

 باورتان میشود آن شیلات را افراد زیادی اجاره کرده بودند و من هم یکی از آنها بودم و در میان آن کسانی که آنجا را اجازه کرده بودند تنها کسی که توانست از آنجا سود کند، من و شریکم بودیم و سایر افراد سودی نبردند. به این دلیل بود که من خیلی بی خیال بودم و آن مزرعه نیز به دلایلی مزرعه سودآوری نبود ولی این بی غمی و بی خیالی من باعث شد که ما با یک سود خیلی خوب و قابل توجهی در آن زمان از آنجا خارج شویم.

بی خیال بودن و جدی نگرفتن و بی غم بودن یکی از حالت هایی است که سطح ارتعاشات ما را به هستی عالی میکند و خدا هم میپسندد و میگوید این بنده من که متوجه نیست روزی او را میدهم. بیایید سعی کنیم گاهی اوقات بی عقل شویم این عقلی که عقل چاره ساز و عقل دنیوی ما است گاهی وقتها جواب نمیدهد این دو دو تا چهار تای ذهنی ما نمیتواند همیشه ما را موفق کند.

 من به این نتیجه رسیدم که ما باید گاهی اوقات بی غم باشیم و به دریای زندگی بزنیم و مسافت هایی را شنا کنیم و لذت ببریم و غمی هم نداشته باشیم. باورتان نمیشود هر موقع من به تفریح رفتم وگشت زدم و کلا غمی به خاطر کارم نداشتم همان موقع درآمد من بیشتر از سایر موقعیتها شده است.

پس این اتفاق هم قطعا برای شما خواهد افتاد، شاعر میگوید عاقلی بفروش و حیرانی بخر یعنی ما عاقل هستیم و این عاقلی را میفروشیم و حیران و بی غم میشویم. زیرکی ظن است و حیرانی نظر و اگر ما بی خیال و حیران این عالم شدیم به نوعی نظر کرده خدا میشویم و خداوند نیز بیشتر به ما محبت میکند.

من از این مدل رفتار که بی خیال و بی غم بودم نتیجه های خوبی گرفتم. بیایید کمی بی خیال شویم چرا غمگین هستیم و چرا خیلی جدی رفتار میکنیم باید خود را رها کنیم تا ببنیم موضوع چقدر ساده تر حل میشود. گیر داده ایم و این گیر دادن ما نوعی ترس است و میگویند از هر چی بترسی به سرت می آید و باعث میشود که یک ارتعاش منفی به هستی ارسال کنیم.

 افراد بی غم دارای ارتعاشات عالی هستند و حال خوبی دارند. من هم تصمیم گرفتم آدم بی غمی باشم به همین خاطر به دل طبیعت میروم و به قول سید منصور کارگر عزیزمان که به من علی بی غم میگفت و من هم واقعا این صفت را دوست دارم. پس بیاییم بی غمی را تجربه کنیم و در واقع زیرکی بفروشیم و حیرانی بخریم.

عاقلی بفروش و حیرانی بخر                                  زیرکی ظن است و حیرانی نظر            

شاد و پر انرژی باشید خدانگهدار.