چگونه از باران برای دستیابی به اهداف خود استفاده کنیم؟!

سلام به دل‌های پاک شما عزیزان، بارانی در حال باریدن است. خدایا قربانت بشوم، سپاس‌گزارم از این باران رحمت بی‌حسابت. هر موقع باران را می‌بینم می‌دانم که یکی از بهترین لحظات ارسال ارتعاشات مثبت است. یادتان باشد که هم زمانی که باران را دیدید باید به اهداف و آرزوهایتان فکر کنید. و بدانید که یک جورهایی این آب در این هستی حکم افزاینده و ترانزیستور دارد و ارتعاشات شما را چند برابر می‌کند. پس در حقیقت همین الان می‌توانید به باران فکر کنید.

به بارانی که همین الان است فکر کنید، همین جا به این باران فکر کنید و نیت کنید و خواسته‌های‌تان را بگویید. من خواسته‌های شما را می‌پذیرم و به این باران می‌گویم. آن عزیزی که در حال دیدن این ویدئو است ای خدای مهربان من برایش نیت می‌کنم که هر آن‌چه در دلش است آن را مستجاب کن. همه آرزوهای همه انسان‌ها به خصوص آن عزیزی که این ویدئو را می‌بیند برایش برآورده به خیر بکن به حق این باران رحمت عظیمت. خدایا شکر. سپاس‌گزارم.

پس دوست داشتم این را بگویم که این تکنیک باران است. از باران استفاده کن و اگر هم یک می‌گویید که: «در دیار و سرزمین ما باران نمی‌آید! تو کجا هستی که این قدر سرسبز است و دریاچه و درخت و این همه زیبایی هست؟» من که کلا می‌گردم و کلا طبیعت‌گرد و ایران‌گرد هستم و همیشه به بهترین جاها سفر می‌کنم تا بهترین کلیپ‌ها را بتوانم برای شما عزیزان پر کنم. اما هیچ فرقی نمی‌کند.

چیزی که می‌خواهم به شما بگویم این است که شما می‌توانید به باران فکر کنید. حتی صدای باران را از طریق یک کلیپ بشنوید. من در مراقبه 11 شب که در کانالم گذاشتم در لحظاتی که می‌گویم بیایید با هم دعا کنیم همان موقع صدای باران را به صورت افکت گذاشتم. آن موقع که مهندس صدای ما کار می‌کرد، خیلی کار کردیم که صدای بارانی را پیدا کنیم تا آن فضاسازی ایجاد شود.

شما کافی است که به باران فکر کنید. اگر در جایی که هستید باران نمی‌آید، اگر در تابستان دارید این کلیپ را می‌بینید، اگر در خشکسالی آن را می‌بینید و باران نمی‌آید، کافی است که به باران فکر کنید. با باران می‌توانید انرژی خودتان را افزایش دهید و ارتعاشات خود را در سطح هستی بیشتر بفرستید. یادتان باشد که هر موقع از پنجره خانه بیرون را نگاه کردید و دیدید که باران می‌آید، هر موقع که صدای باران را شنیدید، به زیر باران بروید.

من یکی از کسانی هستم که زیر باران می‌روم و دوست ندارم چتر استفاده کنم. جالب است که به شما بگویم که من چندین سال است که لباس گرم نپوشیدم و این کاپشن را هم پارسال اتفاقی نزدیک حرم امام رضا ع گرفتم و اولین بار است که آن را پوشیدم و فوق‌العاده گرم است که امروز دیگر خانمم اصرار کرد که بپوش و من هم تن کردم و گفتم باشد.

 اما من اعتقادم این است که وقتی باران می‌آید بروم زیر باران بایستم. این جا که من ایستادم یک جای گردشی است که شاید صدای ماشین‌هایی که عبور می‌کنند را بشنوید. اما هیچ کس جرات نمی‌کند از ماشینش بیرون بیاید. فقط منم که آمدم زیر باران ایستادم و واقعا این باران رحمت بی حساب خدا است که چه قدر لذت‌بخش است.

از این جا که با شما صحبت می‌کنم یک سگ به من نزدیک می‌شود. بگذار ببینم می‌تواند بیاید! متاسفانه چیزی ندارم که به او بدهم. فکر کنم این سگ هم احساس کرده که من انرژی مثبتی دارم و از سگ هم نمی‌ترسم. این سگ من را یاد سگ اصحاب کهف انداخت که مقام انسانی را پیدا کرد و چه قدر زیبا است. این هم بداهه بود که به صحنه ما آمد و من الان دستم خیس است و نمی‌دانم با این چه کنم. این هم یک جور امتحان الهی است و یک موجود زیبا است. امید به خدا.

کاش چیزی داشتم و به او می‌دادم. من وقتی موجودات را می‌بینم دلم می‌خواهد به آن‌ها چیزی بدهم. این داستان را به شما بگویم خیلی قشنگ است. این سگ را دیدم یادم افتاد. حضرت رسول ^{صل‌الله‌علیه و آله} کنار دیوار نشسته بودند و دو نفر از یارانشان هم کنارشان نشسته بودند. یک یهودی آمد و رفت. من این سگ را دیدم و می‌خواهم یک داستان باارزشی را به شما بگویم. می‌خواهم بگویم چه قدر ارزشمند است که به یک سگ کمک کنی. وقتی داشت می‌رفت حضرت ^{صل‌الله‌علیه و آله} گفتند: «این دیگر مرگش حتمی است و عمرش دیگر امروز تمام است. تا لحظاتی دیگر خداوند جانش را می‌گیرد.» 

بعد از چند ساعت دیدند که دارد برمی‌گردد. یاران حضرت رسول ^{صل‌الله‌علیه و آله} گفتند: «چه شد که این برگشت؟ حضرت رسول ^{صل‌الله‌علیه و آله} که قطب عالم امکان است و به تمام علوم یک جورهایی اشراف دارد. پس چه شد؟» حضرت ^{صل‌الله‌علیه و آله} گفتند: «باید از این یهودی بپرسیم. اجل این مرد سر آمده بود. باید بپرسیم چه کاری کرده است.» از او پرسیدند: «کجا رفتی؟» گفت: «من رفتم و رسیدم به یک سر چاهی، و آنجا دلو آبی را کشیدم بیرون که آب بخورم. سگ تشنه‌ای را دیدم. دیدم سگ تشنه است. آب را در ظرفی ریختم و گذاشتم برای سگ. و او هم تشنگی‌اش برطرف شد.» او فقط یک سگ را آب داده بود، اما خداوند آن تقدیر مرگ را از او برگردانده بود و زندگی‌اش تغییر کرده بود.

گاهی اوقات کمک کردن ما به یک جاندار، به یک حیوان، به یک پرنده، به یک سگ، می‌تواند تقدیر ما را تغییر بدهد. این داستان امروز ما است. این داستان برای این از حضرت رسول ^{صل‌الله‌علیه و آله} ذکر شده تا بدانیم که که این موجودات برای ما این قدر ارزشمند هستند که اگر به یکی از آن‌ها محبت کنیم، این طور جواب خوبی‌ات را می‌دهد. حالا این که یک سگ است، اگر به انسان‌ها خوبی کنی که اشرف مخلوقات هستند و خلق عیال خدا هستند، چگونه می‌خواهد جبران کند. این هم از باران بی‌حساب و روزی ما و این که بدانیم به قول حضرت سعدی:

عبادت به جز خدمت خلق نیست            به تسبیح و سجاده و دلق نیست

برویم به خلق خدا خدمت کنیم، اگر یک یهودی به سگ کمک کرد و سرنوشت عوض شد، امروز اگر شما به دیگران و عزیزانت، به خانواده‌ات، سایرین و در راه ماندگان که خداوند میگوید که اگر به کسانی که نیازمند هستند و در راه‌ماندگان کمک کنید، چگونه تقدیر من شما تغییر می‌کند؟ بلند شویم و حرکتی کنیم. خدمتی را به پا کنیم. وقتی که خدمت‌گذار خلق شدیم هستی هم به خدمت من و شما می‌آید و همه آرزوهای ما را اجابت می‌کند.

دوستتان دارم و دعوتتان می‌کنم در دوره بی‌نظیر پاکسازی کوانتومی شرکت کنید و تکنیک‌های معنوی و راه حل‌های انرژیکی را با هم کار کنید تا به خواسته‌های مان برسیم. منتظر کلیپ‌های خوب و عالی از طرف من باشید.